من چه گویم که در این عشق چه ها کرد و چه بود
شاعر: زکریا اخلاقی
۰۴ تیر ۱۳۹۱ |
۲۸۸۹ |
۰
آن که بر خوان معانی همه شب مهمان بود
میزبان دل بیدار سحرخیزان بود
سینه ای داشت ز باران معارف سرشار
چشمه ی فیض سرانگشتش اگر جوشان بود
قلمی از پر سیمرغ به کف داشت، کز آن
شوق پرواز در این قافله صدچندان بود
شرح تسبیح شهود است، سرود قلم اش
که صدای سخنش نیز همه قرآن بود
شد شفابخش دل و دیده ی صاحب نظران
آن اشارات لطیفی که در المیزان بود
نور اشراق ز سر تا قدمش می بارید
گرچه خود صاحب پاینده ترین برهان بود
گل خوش بوی دلش رنگ رخ دلبر داشت
باغ جانش خوش و سبز از نفس جانان بود
دلبر از پیش خود آموختش اسرار سلوک
که بر او مشکل دیرینه ی عشق آسان بود
من چه گویم که در این عشق چه ها کرد و چه بود
کان چه در حوصله ی خامه نگنجد آن بود
سحر آن سان که به آفاق شد این خاک نشین
دل افلاک نشینان هم از او حیران بود