هر بار عابرانی از این کوچه بگذرند
با احترام و عشق، تو را اسم می برند
آه ای درخت سبز که امروز بر سرت
صدها پرنده سرخوش و شاداب می پرند
یادم نرفته است چه شب ها... چه بادها
گفتند که دمار تو را در می آورند
یادم نرفته است چه اردیبهشت ها
دیدم شکوفه های تو بر خاک، پرپرند
اما هنوز سبزی و برپا، هنوز هم
سرشاخه هات لانه ی صدها کبوترند
در سایه ات هنوز سبدهای رنگ رنگ
ناز تو را به قیمت خورشید می خرند
آن زخم ها که بر تنه ات مانده دیگر و
این سیب های قرمز شاداب، دیگرند
پیراهن کبود تو را گرچه بادها
در کوچه های سوخته بر دست می برند
نامت همیشه ورد زبان پرنده هاست
هر بار شاد و سرخوش از این کوچه بگذرند