جهان خون و خاکستر...
شاعر: محمد میرزایی
۱۶ شهریور ۱۳۹۶ |
۹۶۷ |
۰
جهان -این باغ وحش
این باغ وحش خون و خاکستر-
چه خاکی می کند بر سر؟
خدا در لای لای گریه های مادران بی پسر، جاری ست
خودم دیدم
خدا در چشمهای کودکان پیداست ...
خودم در عکس ها دیدم
خدا زیر لگدهای کسی له شد ...
جهان خون و خاکستر
چه خاکی میکند بر سر؟
سکوت است و کسی دم بر نمیآرد ...
سکوت شب
سکوت خوفناک شب
شب است و نور ماهی نیست
شب است و چشم جایی را نمیبیند
و غیر از انتظار صبح راهی نیست
جهان ما -شب بی ماه ما- هرچند تاریک است
اما دل نگه دارید ...
بشارت میدهند از شام: صبحی تازه نزدیک است
کسی خواهد رسید از راه
کسی خورشیدتر از ماه ...