"من کنتُ مولا..." ابتدای قصه این است
شاعر: محمد غفاری
۱۸ شهریور ۱۳۹۶ |
۹۸۸ |
۰
هر چند در پایان حج آخرین است
"من کنتُ مولا..." ابتدای قصه این است
دستی به دستی حلقه شد تا آسمان رفت
دستی که در اوج سخاوت بینگین است
دستی به دستی حلقه شد، دستی که در جنگ
خیبرترین درها به پایش بر زمین است
دستی که نخلستان ِ تا امروز باقی
از پینههای بی شمارش شرمگین است
تصویر بالا رفتن دست دو خورشید
عکس زلال برکهٔ این سرزمین است
"الیوم اکملتُ لکم..." حتی خدا گفت:
«روزی که دین تکمیل خواهد شد همین است»
آینده روشن شد، همه دیدند، اما
امروز را تاریکی ِ شب در کمین است
با دست بیعت آمدند و ماند پنهان
بغضی که با تبریک گفتنها عجین است
نه! واقعیت را نمیبینند، هر چند
چشمانشان محو «امیرالمؤمنین» است