تو به خاک و خون کشیدی تیغ را
شاعر: احمد عزیزی
۲۶ مهر ۱۳۹۶ |
۲۴۸۸ |
۱
... ای سفیر نسترن در قرن خاک
ای صدای لاله در عصر مغاک
ای زمان محکوم محرومیتت
ای زمین تاوان مظلومیتت
خاک آدم تا ابد گلگون توست
از خدا تا خاک رد خون توست
زخم دیدی تا زمین غلغل کند
تیغ خوردی تا شقایق گل کند
تو به خاک و خون کشیدی تیغ را
با رگان خود بریدی تیغ را...
ماند جای سینهات بر تیرها
تا ابد زخم تو بر شمشیرها
ای مچ زنجیر را وا کرده تو
تیغ را تا حشر رسوا کرده تو...
ای غروب عصر شوم قصرها
ای بلای خواب بختالنصرها
ای نگین زخم بر انگشت تو
نشتر تاریخ زیر مشت تو
زخم تو تقویم طغیان است و بس
ماتم تو سوگ انسان است و بس
در رگ تاریخ جز سیل تو نیست
هرکه خونین نیست از خیل تو نیست
ای که میگردد به گردت هر بهار
در طوافت عشق هفتاد و دو بار...
ما همه پیغمبر خون توایم
زائران زخم گلگون توایم
یا حسین، این عصر، عصر عسرت است
قرن غیبت، قرن غبن و غربت است...
یا حسین اینجا درخت و دانه نیست
یک طنین، یک باد، یک پروانه نیست
ما شهود نور را گم کردهایم
ما به تاریکی تصادم کردهایم
نیست این جا ابر، شبنم، رود، آب
نیست این جا ردپای آفتاب
عصر پخش روح شیطان در شب است
عصر نفی نور و محو مذهب است
ما به دامان تو هجرت میکنیم
بار دیگر با تو بیعت میکنیم...