اعیاد لبخند تو اند ای شادی ایام
شاعر: جعفر عباسی
۱۲ فروردین ۱۳۹۷ |
۸۸۳ |
۰
پا می گذارد بر زمین ساقی خوش اقبال
آغوش کعبه مست می آید به استقبال
ای روای جاعل مکن اینقدر قیل و قال
با چاک پیراهن ،لب باز و زبان لال
دیگر چه حاجت هست در شرحش به استدلال
گرچه بدی ها هم به خوبی تو خوش بینند
از دیدنت«لهو ولعب ها» باز غمگینند
جای تو نه، ای کاش جای خویش بنشینند
وقتی تو را در دست های کعبه می بینند
وقتی برای کعبه هستی کعبه آمال
تاریخ مردی هست لبریز مثال از تو
هر لحظه می پرسند گمراهان سوال از تو
حلال غم! اما نمی پرسند حال از تو
دردا چه می خواهند اشباه الرجال از تو
ای گل چگونه ساختی با خار،چندین سال
دین بی تو تعریفی ندارد آیه ی اکمال!
مثل تو کو شاهی چنین آزاد و فارغ بال
پابند عدلت می شود روزی دل خلخال
نورّعلی نوری تو در هر حال و هر احوال
پروانه ات خواهد شد آخر شمع بیت المال...
دستی که بر شمسیر رعد آسا نمی لرزید
پایی که پای عهد پا برجا نمی لرزید
پشتی که پیش پشته ی غم ها نمی لرزید
جانی که در میدان واویلا نمی لرزید
حالا به لرزه آمده با گریه اطفال
خالی ترینی از نفاق و غرق انفاقی
جمع اند در تنهایی شامت چه عشاقی !
چشم یتیمان واشده رو به چه آفاقی
ممدوح من وقتی علی باشد چه اغراقی
در وصف او خروار آرایه است یک مثقال
دست سخن هست از بلندا مدح او کوتاه
من بیش از این در آستان او ندارم راه
مثل گذشته با وجود آن همه بدخواه
آینده هم خواهد سرود از او به اذن الله
ماضی و مستقبل مرید اوست در هر حال ......