کنار سر کسی آرام خوابش برده است انگار
شاعر: حمید درویشی
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷ |
۱۲۸۰ |
۰
زمین از کربلا تا شام باران خورده است انگار
در این شام غریبان ماه هم افسرده است انگار
یتیمان می رسند و چشم خون بر آستین دارند
دل هر میهمان از میزبان آزرده است انگار
مگر راه عبور آب را بر باغ ها بستند
که حتی غنچه ی نشکفته هم پژمرده است انگار
سری می آید اما حیف با او نیست آغوشی
کنار سر کسی آرام خوابش برده است انگار
ندارد تاب دلتنگی، خرابه جای ماندن نیست
قفس را باز کن دیگر! پرنده مرده است انگار