فکر کن!حتی همین فولاد بیجان عاشق است
شاعر: اعظم سعادتمند
۳۰ فروردین ۱۳۹۸ |
۱۵۳۴ |
۰
جملهی اندوهگین روی نیسان عاشق است
حتم دارم آن جوان پشت فرمان عاشق است
سبزه ای که بیسبب یا با سبب روییده است
با تحیر در سماع دور میدان عاشق است
خسته ای از جیغ ماشینها، توقفها، ولی
گوش کن! اعصاب خرد راهبندان عاشق است
لحظه ای احوال زرد تاکسی ها را ببین
فکر کن!حتی همین فولاد بیجان عاشق است
صبر کن! دیوان حافظ میدود دنبال تو
کودکی که میفروشد فال ارزان عاشق است
پیر پامیری، همان آهی که دیگر سالهاست
آمده تا "شهرقائم" از بدخشان عاشق است
سخت میگیرد ولی بگذر از او،از او مرنج
گرچه خیلی سنگ رفتار است دربان، عاشق است
ابر دلتنگی که گاهی بغض و گاهی گریه است
گاه پیدا عاشق است و گاه پنهان عاشق است
در مسیر از حرم تا جمکران حس میکنی
عابر و راننده، ماشین و خیابان عاشق است