به یاد مادربزرگم و قصه هایش
هرچند خان از روی ماهی ها خجل باشد
این بار باید آب از سرچشمه گل باشد
یا سوز دی یا گرمی تیر است این قریه
کم پیش می آید هوایش معتدل باشد
از چایخانه بوی مرگی تازه می آید
حتی اگر آمیخته با عطر هل باشد
روزی بلوطی بوده ای منقل! زغال تو
جنگل بیابان شد... مبادا خان کسل باشد
خان، بندباز است و سر مردم به غم بند است
این بندها باید به جایی متصل باشد
ای نقشه ی جغرافیا! اینجاست سنگستان
جایی که حتی شیشه باید سنگدل باشد
آغاز تلخ ماجرا این بود: وقتی خان
کاری به کار ما ندارد پس بهل باشد