عاقبت دروازه های عاشقی وا می شوند
شاعر: حسن دلبری
۲۰ تیر ۱۳۹۸ |
۱۸۸۹ |
۰
وعده ها هرچند هی امروز و فردا می شوند
عاقبت دروازه های عاشقی وا می شوند
بغض خورشید از گلوی شرق بیرون می زند
این همه شب های واپس مانده فردا می شوند
آسمان گم می شود پشت پرستوهای شاد
دسته های دوستی از دور پیدا می شوند
یک نفر با سرمه دانی از تجلی می رسد
دختران کوچه ی اشراق زیبا می شوند
زیر طیف تابشش آیینه ها صف می کشند
روی سطح خنده اش گل ها شکوفا می شوند
روی دستش مهربانی ها جوانی می کنند
پیش پایش بی نیازی ها تمنا می شوند
تا کجا پهلو بگیرد زورق زیبایی اش
چشم های ما شبی صد بار دریا می شوند