من آمدم بی شک تو هم می آیی آخر

شاعر: عباس همتی

۱۸ مهر ۱۳۹۸ | ۲۰۸۷ | ۲

بر شاهراه آسمان پا می گذارم
این کفش ها دیگر نمی آید به کارم

آورده ام آه دل جامانده ها را
سنگینی آن بغض ها شد کوله بارم

آواره تر از رودها، صحرا به صحرا
خود را به امواج خروشان می سپارم

پاداش حج، در هر قدم... اجر کمی نیست
شکر خدا این گونه طی شد روزگارم

خرما تعارف می کند، لبخند شوقی
از پینه های دست هایش شرمسارم

تیر «هزار وسیصد و هشتادو هشت» است
تا کربلا زخم تنت را می شمارم

این ازدحام شهر، خلوتگاه راز است
من هم دلم را با تو تنها می گذارم

ذکر مصیبت می کند لب های خشکت
بر زخم های تو چگونه خون نبارم؟

در کربلای غربت تو، تاب ماندن
از کربلایت پای برگشتن ندارم

من آمدم بی شک تو هم می آیی آخر
ای مهربان! ای روشنی بخش مزارم!


از راه برمی گردم اما از تو هرگز...

عباس همتی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 2.54 با 26 رای


نظرات

گمنام
۱۰ دی ۱۳۹۸ ۰۸:۵۶ ب.ظ
زیبا بسیار عالی

امیرعباس صالحی
۱۹ آبان ۱۳۹۸ ۰۱:۱۴ ق.ظ
بسیار زیبا