من منتظر تا او مرا از من بگیرد
شاعر: محمدحسین بهرامیان
23 آذر 1398 |
1116 |
0
اشک آمد امشب تا مرا از من بگیرد
آمد مرا یک شعله در شیون بگیرد
مثل گلاب از چشم خیس من چکیده ست
تا انتقام خنده را از من بگیرد
من دست و پا گم کرده ام، کو سربه داری؟
تا سرکشی های مرا گردن بگیرد
کو دیده ی یوسف شناسی تا تنش را
یک برگ گل از بوی پیراهن بگیرد؟
او زیر چتر ساده ی من خیس باران
من منتظر تا گریه باریدن بگیرد
گفتم: بگو... چیزی بگو... تا مثل آهو
رد صدایت بوی آویشن بگیرد
چرخی بزن تا روح ناآرام دریا
در هق هق چشم تو رقصیدن بگیرد
من گفتم و او گفت و برقی زد نگاهش
من منتظر تا شعله اش دامن بگیرد
او بی خیال بهت ماه و بغض باران
من منتظر تا او مرا از من بگیرد