در باغ شهادت را نبندید

شاعر: قادر طهماسبی (فرید)

۲۰ مهر ۱۳۹۹ | ۱۱۵۴۵ | ۲۲
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند

سواران لحظه ای تمکین تکردند
ترحم بر من مسکین نکردند

سواران از سر نعشم گذشتند
فغان ها کردم اما برنگشتند

اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان این چه سودا بود با من؟

رفیقان رسم همدردی کجا رفت؟
جوانمردان جوانمردی کجا رفت؟..

اگر دیر آمدم مجروح بودم
اسیر قبض و بسط روح بودم

در باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زانسو نخندید

رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا زخمی رها کردند و رفتند

رها کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم

شهادت نردبان آسمان بود
شهادت آسمان را نردبان بود

چرا برداشتند این نردبان را؟
چرا بستند راه آسمان را؟

مرا پایی به دست نردبان بود
مرا دستی به بام آسمان بود

تو بالا رفته ای من در زمینم
برادر رو سیاهم شرمگینم

مرا اسب سپیدی بود روزی
شهادت را امیدی بود روزی

در این اطراف دوش ای دل تو بودی
نگهبان دیشب ای غافل تو بودی

بگو اسب سپیدم را که دزدید
امیدم را امیدم را که دزدید

مرا اسب چموشی بود روزی
شهادت می فروشی بود روزی

شبی چون باد بر یالش خزیدم
به سوی خانه ی ساقی دویدم

چهل شب راه را بی وقفه راندم
چهل تسبیح ساقی نامه خواندم

ببین ای دل چقدر این قصر زیباست
گمانم خانه ی ساقی همین جاست

دلم تا دست بر دامان در زد
دو دستی سنگ شیون را به سر زد..

چه درد است این که درفصل اقاقی
به روی عاشقان در بسته ساقی

بر این در وایِ من قفلی لجوج است
بجوش ای اشک هنگام خروج است

در میخانه را گیرم که بستند
کلیدش را چرا یا رب شکستند؟

رها کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم

من آخر طاقت ماندن ندارم
خدایا تاب جان کندن ندارم

دلم تا چند یا رب خسته باشد؟
درِ لطف تو تا کی بسته باشد؟

بیا باز امشب ای دل در بکوبیم
بیا این بار محکمتر بکوبیم

مکوب ای دل به تلخی دست بر دست
در این قصر بلور آخر کسی هست

بکوب ای دل که این جا قصر نور است
بکوب ای دل مرا شرم حضور است

بکوب ای دل که غفار است یارم
من از کوبیدن در شرم دارم
 
بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست
مرا هرچند روی در زدن نیست

کریمان گرچه ستارالعیوبند
گدایانی که محبوبند خوبند

بکوب ای دل مشو نومید از این در
بکوب ای دل هزاران بار دیگر

دلا پیش آی تا داغت بگویم
به گوشت قصه ای شیرین بگویم

برون آیی اگر از حفره ی ناز
به رویت می گشایم سفره ی راز

نمی دانم بگویم یا نگویم
دلا بگذار تا حالا نگویم..

لطیفا رحمت آور من ضعیفم
قوی تر از من است امشب حریفم

شبی ترک محبت گفته بودم
میان دره ی شب خفته بودم..

دلم در سینه قفلی بود محکم
کلیدش بود در دریاچه ی غم

امیدم گرد امیدی نمی گشت
شبم دنبال خورشیدی نمی گشت

حبیبم قاصدی از پی فرستاد
پیامی با بلوری می فرستاد

که می دانم تو را شرم حضور است
مشو نومید اینجا قصر نور است

الا ای عاشق اندوهگینم
نمی خواهم تو را غمگین ببینم

اگر آه تو از جنس نیاز است
در باغ شهادت باز باز است

نمی دانم که در سر این چه سوداست
همین اندازه می دانم که زیباست

خداوندا چه درد است این چه درد است
که فولاد دلم را آب کرده است

مرا ای دوست شرم بندگی کشت
چه لطف است این مرا شرمندگی کشت

قادر طهماسبی (فرید)

  • متولد:
  • محل تولد: میانج
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.7 با 116 رای


نظرات

روح اله
۰۶ مهر ۱۴۰۳ ۱۰:۰۳ ق.ظ
باسلام و دم شاعر گرم که سالهاست لذت میبرم از این شعر

حمید
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۰۸:۵۶ ق.ظ
سلام ، وقتی این شعر رو می خونم و یا گوش میکنم یاد تک تک دوستان شهید م می افتم که پرپر شدن و رفتن
بعضی وقتها دلم براشون تنگ میشه

حسین
۱۸ بهمن ۱۴۰۲ ۰۸:۱۱ ق.ظ
این شعر یکی از زیباترین و کم نظیر ترین اشعار است .درد دل خیلی هاست . اولین بار با صدای زیبا حاج صادق آهنگران گوش کردم

سلام
۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۱۲:۰۵ ق.ظ
عالیه
هزار بار هم گوش کنم سیر نمیشم
انشاالله خدا از شاعر و خواننده اش راضی باشه
بیاید برای هم دعا کنیم به آرزومون که شهادته برسیم

نجم کرد
۱۸ آذر ۱۴۰۲ ۰۲:۲۲ ق.ظ
انشاالله شهادت

نجم کرد
۱۸ آذر ۱۴۰۲ ۰۲:۲۱ ق.ظ
خدایاروزیماراشهادت قرارده.

نجم کرد
۱۸ آذر ۱۴۰۲ ۰۲:۲۰ ق.ظ
اللهم الرزقناتوفیق الشهاده فی سبیلک.

امیران
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ ۰۲:۲۶ ب.ظ
من این شعرو خیلی دوس دارم درود خدا و ائمه اطهار بر شهیدان و جانبازان

نیما
۲۱ فروردین ۱۴۰۲ ۰۱:۰۸ ق.ظ
شاعر این شعر از جنس رزمنده هاست نه بقه آخوندی داره و نه پشم و ریش سنگین ،دمش گرم دم شهدا گرم دم رزمنده ها گرم دم جانبازان گرم دم آزاده ها گرم دم هرکسی هم که دوستدار این بزرگان هست و پیرو راه این رهروان ولایت ،هم گرم باشه ان شاا...

کلب علی
۱۴ فروردین ۱۴۰۲ ۰۵:۴۵ ق.ظ
طیب الله انفسکم
خیلی کار بزرگ و فاخری است خداوند موفقیت جنابعالی را روز افزون کند

علی
۱۳ دی ۱۴۰۱ ۰۱:۵۶ ب.ظ
انشاالله قسمت ماهم شهادت بشود من خیلی این سرود را دوست دارم من ۲سال جبهه بودم با این سرود کیف می کنم

فاطمه
۲۸ آبان ۱۴۰۱ ۱۱:۴۲ ب.ظ
در باغ شهادت باز باز است.
آبان ۱۴۰۱