دیروز من تویی، فردای تو منم
شاعر: فریبا یوسفی
۱۹ اسفند ۱۳۹۹ |
۶۹۹ |
۰
فصل نشاط توست، خوش باش دخترم
تا گریه میکنی، من رنج میبرم
دنیای وحشت است، دست مرا بگیر
با من کمی بجوش، با من که مادرم
با من بیا ببین، فردا چگونه است
از من بپرس، من! من آشناترم
گاهی مرا ببر با خود به کودکی
نگذار بپّرد آن حال از سرم
دیروز من تویی، فردای تو منم
آیینه ی همیم، بنشین برابرم
جایی که زنگ نیست، جای درنگ نیست
در بینهایتی بنگر که بنگرم
جز بیغباریات، آیینهجان من!
هرگز نبود و نیست دلخواهِ دیگرم
گاهی به اشتباه، گاهی به اشک و آه
با هیچیک نخواه، یک دم مکدرم
فرداست مقصدش، این رود میرود
تو روز اولی، من روز آخرم