هرجا نشسته پشت سر هر دو دم زده
بین من و تو را به خیالش به هم زده
جز دشمنی به خورد من و تو نمی دهند
تلخ است تلخ میوهی این باغ سم زده
غافل از اینکه آنچه که پیوند جان ماست
این سال ها رفاقت ما را رقم زده
من میهمان خانهی مردانه ای شدم
آن خانهای که سکه به نام کرم زده
من کیستم؟ همان که در این سال های دور
با تو کنار خاطره هایت قدم زده
این بار تو به شانهی من سر بنه، ببار
قربان چشمهای تو ای ابر نم زده
چشم حسود کور، من و تو برادریم
ما همدم همیم در این شهر غمزده
دست مرا بگیر که آن روز دور نیست
روزی که عشق در دل دنیا علم زده...