تیر بر چشم و تن و... روی به خون آغشته
«غزه» این مادر پهلوی به خون آغشته
ایستاده است چنان کوه ...مقاوم ...محکم
شعله بر دامن و گیسوی به خون آغشته
شب اگر خورده زمین ...روز چنان شیر زنی
جسته از بیشه، چو آهوی به خون آغشته
لرزه انداخته بر جان شیاطین... این زن
این زن اسوه و الگوی به خون آغشته
می وزد مرگ ... ولی قامت او خم نشده
مثل یک قلعه و باروی به خون آغشته-
-ایستاده است که یک لحظه نیفتد بر خاک
کودکی با سر و زانوی به خون آغشته
زنده مانده است به عشق همه ی زیتون ها
به هوای گل شب بوی به خون آغشته
حتم دارد که خزان می گذرد ... خواهد دید
روز برگشت پرستوی به خون آغشته
::
حسبنا الله به لب ...در وسط معرکه است
این زن «سرو قد» و موی به خون آغشته
می وزد روضه ی مادر.... وسط جنگ زنی
چفیه بر شانه و بازوی به خون آغشته
قهرمانانه... چنان رعد ... رجز می خواند ...