لرزه انداخته بر جان شیاطین... این زن

شاعر: مریم سقلاطونی

02 آذر 1402 | 320 | 0

تیر بر چشم و تن و... روی به خون آغشته
«غزه» این مادر پهلوی به خون آغشته


ایستاده است چنان کوه ...مقاوم ...محکم
شعله بر دامن و گیسوی به خون آغشته


شب اگر خورده  زمین ...روز چنان شیر زنی
جسته  از بیشه، چو  آهوی به خون آغشته


لرزه انداخته بر جان شیاطین... این زن
این زن  اسوه و‌ الگوی به خون آغشته


می وزد مرگ ... ولی قامت او خم نشده 
مثل یک قلعه و  باروی به خون آغشته-


-ایستاده است که یک لحظه نیفتد بر خاک
کودکی با سر و زانوی به خون آغشته 


زنده مانده است به عشق همه ی زیتون ها
به هوای گل شب بوی به خون آغشته 


حتم دارد که  خزان می گذرد ... خواهد دید 
روز برگشت پرستوی به خون آغشته
::
حسبنا الله به لب ...در وسط معرکه است
 این زن  «سرو قد» و   موی به خون آغشته 


می وزد روضه ی مادر.... وسط  جنگ زنی

  چفیه بر  شانه و  بازوی  به خون آغشته


 قهرمانانه... چنان رعد ... رجز می خواند ...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.