و یاد داده به اَسماء علمِ اَسما را

شاعر: سعید مبشر

13 آذر 1402 | 341 | 1

برای غرق‌شدن در مقام نوری تو
چقدر می‌طلبد دل سکوتِ صحرا را
به اشتیاق مزاری که هم‌چنان مخفی است
نسیم کرده زیارت حریم دریا را

تو را فرشته‌ی الهام دیده در دل خواب
سوال آدمیان را تویی یگانه‌جواب
جهان چه بود به جز خاک و باد و آتش و آب
اگر به لب نمی‌آورد نامِ زهرا را؟

پرنده‌ قصه‌ی پرواز را نمی‌دانست
درخت مزه‌ی آواز را نمی‌دانست
کسی حکایت آن راز را نمی‌دانست
که آفرید نگاهت هر آن‌چه معنا را

تویی حقیقت پاینده‌ای که می‌گویند
شمیم سبز پراکنده‌ای که می‌گویند
تویی گذشته و آینده‌ای که می‌گویند
سپرده‌ام به تو دیروز را و فردا را

مصممی که زمین را پر از بهار کنی
که پا به پای کنیزان خانه کار کنی
شدی روانه‌‌ی مسجد که آشکار کنی
به یک‌دو خطبه‌ی غرّا خدای پیدا را

و کیست فاطمه؟ آن زن که از زغال تنور
ستارگان زیادی نثار کرده به شب
و یاد داده به خورشید، روشنایی را
و یاد داده به اَسماء علمِ اَسما را

شفیع محشر کبراست اشکِ نم‌نم تو
و ذکر دائم مولاست اسمِ اعظم تو 
تکان کوه که سهل است، شورِ مقدم تو 
بلند می‌کند از جا جناب طاها را

در ازدحام هزاران ستاره می‌آیی
که صبح روز قیامت سواره می‌آیی
و در عبور تو سَرها به زیر می‌افتند
که سِرّ غیبی و پس می‌زنی تماشا را

سعید مبشر

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 4 رای


نظرات

حمیدرضا
18 آذر 1402 07:03 ب.ظ
قالب شعر چیه؟ زیبا بود