در انتظار آمدن صبح عید بود
آغوشِ سردِ پنجره گرمِ امید بود
هر قفل بسته با صلواتش گشوده شد
تسبیح کهنهٔ پدرم شاکلید بود
قلبش هزار آینه شد رو به آفتاب
در سینهاش مزار هزاران شهید بود
او شمرخوانِ تعزیهها بود سالها
در چشم اهل عشق ولی روسفید بود
تقویم را ورق زدهام، بی حضور او
اسفند اولین ورق سررسید بود
یک روز بال و پر زد و سوی بهار رفت
آن پنجره که منتظر صبح عید بود