سیاستی که ندارد دیانت، آلوده‌ست

شاعر: ناصر فیض

07 فروردین 1403 | 979 | 1

چگونه رنج زمین را زمان نمی‌بیند
چگونه این همه خون را جهان نمی‌بیند

چرا نمی‌شنود رعد و برق ایمان را
صدای عشق به اقصی کشانده طوفان را

از این تقابل خونین که می‌شود خرسند!؟
قیامتی شده برپا چرا نمی‌پرسند

چقدر کودک و زن بی‌پناه کشته شدند
به راستی به کدامین گناه کشته شدند

جهان و عافیتش ارزنی نمی‌ارزد
به اینکه کودکی از هول مرگ می‌لرزد

منادیان حقوق بشر نمی‌شنوند
به حجتی که تمام است اگر نمی‌شنوند

یکی بیاید و مرهم شود فلسطین را
به سرب پر کند این گوش‌های سنگین را

به میخ و تخته ببندد در سیاست را
به سنگ خشم بکوبد سر سیاست را

سیاستی که به جز نیش مار و کژدم نیست
سیاستی که به نفع حقوق مردم نیست

سیاستی که به اشغالگر امان داده است
به این نژاد پراکنده سازمان داده است

سیاستی که اگر بوده حق به جانب تو
ربوده حق تو را با فریب حق وتو

سیاستی که چنان غرق در مرض شده است
که جای ظالم و مظلوم هم عوض شده است

سیاستی که در آن روزن امیدی نیست
به دست هیچ زبان بسته‌ای کلیدی نیست

سیاستی که پلید است پشت پرده آن
چنانکه هر ستم کرده و نکرده‌ی آن

سیاستی که ندارد دیانت، آلوده‌ست
مگر نه این که، همین بوده تا جهان بوده‌ست

همیشه راه رسیدن به حق سیاسی نیست
که گاه، چاره به جز حمله حماسی نیست

نشان عشق و جنون بی‌نشانه رفتن‌ها
میان آتش و خون عاشقانه رفتن‌هاست

کنون که قرعه به نام حماس افتاده‌ست
به جان اهل سیاست هراس افتاده‌ست

یکی برآمده بر بام خون علم بزند
بساط این همه تزویر را به هم بزند

چنان کند که جهان بشنود فلسطین را
به چشم صدق ببیند صلابت دین را

قسم به اشهد آن کودک سرا پا آه
که گفت: اشهد ان لا اله الا الله

حرم که سوخت کسی محترم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

ناصر فیض

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 4 رای


نظرات

بی نام
08 خرداد 1404 05:56 ب.ظ
شنید: از منظری دیگر
همیشه رنگ و ریا را زمانه می بیند
بگو: رسانه عدل خدا را چرا نمی بیند؟!

به تشنگان حقیقت هم او دهد آبی
که حال خویش نبازد به لذت خوابی (خرگوشی)

زنی که کودک کشتار کرده است تولید
خیال اوست گناه و پناه می کاوید؟!

به مادری که به تقلید و فخر، آرزو مرگ است
زمین تلخ تاب و تب اش هم درخت بی برگ است

به هر کجای زمین قلب کودکی لرزد
بدان که خالق کودک به خس نمی ارزد

به ریسمان خداوند اگر بیاویزیم
به مکر و فتنه جهان را بهم نمی ریزیم

سه چیز دین خلایق سپرده است بر باد
غرور و فخر به تقلید و اتکاء بر باد

به ادعا همه تسلیم حق و ظلم ستیز
به آرزو همه در کسب قدرت اند و ستیز

دیانتی که به کل با سیاست آلوده است
همان بود که تو دیدی و تا جهان بوده است

هر آنچه گفت و شنیدیم تا کنون ز ظهور
خیال مدعیان است و آزمون به ظهور

اگر بیاید آن که در او مرحم و عدالت هست
به دست لطف رهاند ز جهل عاقل و مست

نه اسب دارد و شمشیر ذوالفقار و نه خشم
نه لشکر بکشیم و نه کور کردن چشم

چو پرده های جهل و تعصب بیفتد از دل ها
نهال صلح و عدالت بروید از گل ها

ان شاءالله بزودی

هشتم خرداد ۱۴۰۴
۲۹ می ۲۰۲۴