خوشا چنین روز و شب دویدن

شاعر: علی داوودی

06 خرداد 1403 | 540 | 0
تو مطلع یک هوای تازه، تو مقصد یک مسیر بودی
خلاصه‌ی هر چه بود و باید، تو وعده‌ای ناگزیر بودی

تجسم سادگی، صداقت، خلوص، آرامش، استقامت
تولد یک امید دیگر، تو آرزویی نمیر بودی

شبیه دریا پر از تلاطم، شبیه صحرا پر از تکلم
شبیه طوفان، شبیه باران، شبیه نه! بی‌نظیر بودی

به گوش باغ و درخت و جنگل، پیام یک رویش دوباره 
به دیده‌ی انتظار مردم، تو چشمه‌ای در کویر بودی

خوشا چنین روز و شب دویدن، به حال بی‌دست‌وپا رسیدن
تو مرد میدان جان‌فشانی، به راه خدمت دلیر بودی

تو یادگار که‌ای؟ رجایی؟ بهشتی روزگار مایی 
به هر دلی از تو ردّپایی! ظهور خیر کثیر بودی

تو سوختی در خودت بدانسان که خانه‌ی من شود گلستان
به لطف خورشید در خراسان چقدر روشن‌ضمیر بودی

تو خاکی و همنشین مردم، تو محرمی، تو امین مردم
امید مردم یقین مردم، امیر بودی، کبیر بودی

نگاهت از اشک روضه‌ها تر، ز چشمه‌ی روضه‌ی رضا تر
ز مرز جغرافیا فراتر نگاه کردی، بصیر بودی

مدیرِ بی دفتر جهادی، مجاهد جنگ اقتصادی
تو خون سرخی که با شهادت تداوم این مسیر بودی

تو زنده‌ای زنده و نمیرا که با نگاه صبور و گیرا 
شکایت هر که را پذیرا؛ که خستگی‌ناپذیر بودی

دلیل امروز و راه فردا، شهید زهد و مثال تقوا
نمادی از سربلندی ما، که قله‌ای سربه‌زیر بودی

چقدر سید فروتنی تو، بمان که سرباز میهنی تو!
چه زود بی‌تاب رفتنی تو، دریغ... ای‌کاش دیر بودی!
 

علی داوودی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.67 با 3 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.