نام: بی نامی، هنر: اخلاص، شهرت: بی نشان
شاعر: حسن اسحاقی
۲۶ اسفند ۱۴۰۳ |
۳۱ |
۰
شغل: بیداری، مکانش را نمی داند کسی
ساعت کاری، زمانش را نمی داند کسی
شهر: ایران، سابقه: ایثار، تحصیلات: عشق
سن او، پیر و جوانش را نمی داند کسی
نام: بی نامی، هنر: اخلاص، شهرت: بی نشان
بین ما نام و نشانش را را نمی داند کسی
تیر خورده، طعنه خورده، باز فکر جان ماست
دردهای جسم و جانش را نمی داند کسی
خواب از چشمش گرفته فکر فردای وطن
رنج های سالیانش را نمی داند کسی
سینه اش صدها روایت دارد از شب های امن
فاتحی که داستانش را نمی داند کسی
او که سرباز وطن تنها مدال فخر اوست
مرزهای پادگانش را نمی داند کسی
آه بعد از روضه ها در روضه می ماند دلش
آرزوی بیکرانش را نمی داند کسی
زیر لب یالیتنا دارد به سمت کربلا
حاجتش، ورد زبانش را نمی داند کسی
با شهادت هم دم است و هم نشین و هم مسیر
معنی اشکر روانش را نمی داند کسی
بی هیاهو، بی صدا گرم نبرد دیوهاست
رستمی که هفت خوانش را نمی داند کسی
شهر آرام است مثل دیشب و شب های قبل
باز قدر قهرمانش را نمی داند کسی