من جز تو کسی نمی توانم باشم
شاعر: محمدرضا معلمی
۲۶ اسفند ۱۴۰۳ |
۱۶ |
۰
بیش از هوسی نمی توانم باشم
بی تو نفسی نمی توانم باشم
از صحبت آیینه چنین معلوم است
من جز تو کسی نمی توانم باشم
::
هر جا که تویی به شوق شوری برپاست
هر جا که منم به جبر غم هم آنجاست
آنسان که توی چقدر انسان زیبا
اینسان که منم چقدر انسان تنهاست
::
اوضاع جهان رو به خرابی ست هنوز
در تاب و تب بی تب و تابی ست هنوز
با این همه با تو آسمانی که مراست
آبی ست هنوز آفتابی ست هنوز
::
سرسبز، بهشت کوجکی ساخته بود
شاداب به آفتاب دلباخته بود
باران زده بود و صورت باغچه باز
از صحبت آسمان گل انداخته بود
::
بی حسرت زندگی سبک چون آهی
بی آنکه به برگشت بخواهم راهی
یک روز به سوی تو می آرند مرا
بر شانه ی لااله الا الهی