شبگرد همیشگی نیامد سر چاه

شاعر: محمدرضا سهرابی نژاد

۲۶ اسفند ۱۴۰۳ | ۷۹۶ | ۲
برخاست به روی بوم خود ماه کشید
بین دو سه نخل حلقه ای چاه کشید
شبگرد همیشگی نیامد سر چاه
نقاش به گریه آمد و آه کشید
::

این تحفه ی من ز وادی لاتخف است
خاکی که مزین به امیر شرف است
از آن همه اشک بر سر چاه همین
یک قطره به جا مانده که درّ نجف است
::

ای نام تو خطبه های طوفاتی ما
ای مایه ی جرآت و رجزخوانی ما
خون تو به خاک این شرافت را داد
تا مهر شود برای پیشانی ما
::

کی غیرت مردانه ی ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد
هر کس که قدم به خاک ما بگذارد
باید سر خویش را به جا بگذارد

::

با آنکه گلوله اش تنم را بوسید
خون زد شتک و پیرهنم را بوسید
آنقدر گلوله بر تن خصم زدم
تا خم شد و خاک وطنم را بوسید
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3 با 21 رای


نظرات

سیدعلی
۲۱ فروردین ۱۴۰۴ ۱۲:۳۴ ب.ظ
خمار مانده ام از رباعی اول!
کاش بیشتر بود

مرتضی احمدی
۲۱ فروردین ۱۴۰۴ ۱۲:۳۴ ق.ظ
با سلام و تشکر از اشعار با غیرت علی وارتون.قبول باشه.ذخیره آخرت