کدام او؟! که سزاوار او ضمیر نبود
شاعر: سید سلمان علوی
۲۶ اسفند ۱۴۰۳ |
۱۳ |
۰
نخست خلوت حق بود و بی زمانی محض
حریم حضرت معبود و بی نشانی محض
فلک نبود، فراسو نبود، فرش نبود
ملک نبود، هیاهو نبود، عرش نبود
جلیل بود و تجلی نداشت، فاش نبود
قدیم بود، قدیمی که ابتداش نبود
قدیم بود، ولی از قِدم منزّه بود
ز رنگ و انگ وجود و عدم منزّه بود
سراسری که سپهرش «کجا» نبوده و نیست
یگانهای که یکی بود و لایزال یکی است
نه آن یکی که بر او تهمت عدد باشد
یکی که مرتبت وحدتش أحد باشد
کدام سو؟! که به دربار او مسیر نبود
کدام او؟! که سزاوار او ضمیر نبود
محیط بود، مساحت نداشت، رسم نداشت
بسیط بود، علامت نداشت، اسم نداشت
::
اراده کرد که اسمی برای او باشد
اراده کرد که توحید در سبو باشد
خدا خداست، ولی خواست آیهای باشد
که متن ذات نهان را نمایهای باشد
اراده کرد خدا و سپس تکلم کرد
سلام گفت و صدا را پر از ترنّم کرد
حقیقت کلمه نور بود، عریان شد
سلامْ لحظهی انگور بود، عرفان شد
چه عاشقانهی بهتآوری است در تجرید
دمی که نور به اندام نور روح دمید
جلال غیب عیان در جمال ایزد شد
جمال، آینه شد، اسم شد، محمد شد
...
::
سپس در آینه رقصید نوری از کلمه
فلق شکافته شد در ظهوری از کلمه
نسیم عرش فرحبخش و فرّهپوش رسید
صدای زمزمهای آشنا به گوش رسید
صدا تنید به دور قلم، قلم آنگاه
به حسنْ اوّل دفتر نوشت بسم الله
صریر سرخ قلم شروههای لم یزلی است
خدا خداست ولی این صدا صدای علی است
::
چگونه شرح کنم آن حضور کامل را
و از کجا بنویسم ابوالفضائل را
که یک خدا به میان بود و بیشمار علی
هزار آیه فرستاد و هر هزار علی
::
قلم نشست به تذهیب «با»ی بسم الله
سکوت پشت سکوت و نگاه پشت نگاه
کمی گذشت و سرانجام حضرت ایزد
قلم به دست گرفت و به ناز نقشی زد
کنار نقطهی «با» طرح یک صنوبر بود
که روی برگ و برش اسمها مصوّر بود
به جای چهرهی زن رنگ آفتاب کشید
سپس ملاحظهای کرد و در نقاب کشید
::
قلم رسید به هجده قصیدهی غزلی
نگاه فاطمه افتاد در نگاه علی
نگاه فاطمه زیباست، پس تبسم کرد
تبسمی که ملک راه خانه را گم کرد
تبسمی که در او آیههای دهر شکفت
تبسمی که کمی بعد... (بعد خواهم گفت)...