پیر پنهان

شاعر: صادق رحمانی

15 اردیبهشت 1404 | 77 | 0
در اندوه این عصر دم‌کرده
من رفته بودم ...
به دنبال نامی که بر سنگ‌ها بود و گم شد
در این پیر
این پیر پنهان 

نه ماهی که شب‌ها بتابد بر این گور مرده
نه آهی  که برخیزد از مادری سالخورده
در این گوشه نامی است خون‌خورده از خشم
در این گوشه اشکی است خشکیده در چشم 

پدر زندگی‌ را به یادم بیاور
به یادم بیاور
که در زیر این سنگ کهنه
چه نامی است پنهان
رفیقی که از بوی باروت آبی‌تر است
و مرگش نمک ریخت بر زخم این شهر 

و می‌خواستم  از سکوتی بگویم که در چشم مادر
غریبانه خشکید
و از هق‌هق مرگ بر گور خواهر

و می‌خواستم از زنانی بگویم 
که اندوه دیدار در بقچه‌ی آه‌شان بود
و مردانشان مرده بودند در غربتی دور 

به یادم بیاور 
چه مردانی از  خاک جیرفت  در کنج این خاک خفتند
چه مردانی از خاک میناب و بندر
ولی مادری کو؟
که اندوه او را به دامن بگیرد
فقط بادها مویه کردند و شیون
فقط ابرها گریه کردند بر او 

و می‌خواستم تا برایت بگویم.
مثل زندانیانی
که با سقف و دیوارها حرف‌ها می‌زنند
و می‌خواستم تا برایت بگویم
مثل مردان کوری که با آفتاب 
هم‌سخن می‌شوند 

و می‌خواستم تا برایت بگویم
...
دریغا دریغا توان سخن گفتنم نیست 

عزیز از تو گفتن 
غریبانه‌عهدی است بر عهده من
دریغا دریغا 
دهانم در ابعاد این بغض سنگین
در انبوه این داغ گم شد

در اندوه این عصر دم‌کرده
من رفته بودم ...
به دنبال نامی که بر سنگ‌ها بود و گم شد
در این پیر
این پیر پنهان*


*
گورستان پیر پنهان در سال ۱۴۰۰ تخریب شد تا نوسازی شود. اما این گورستان با خود رازهایی داشت.
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.