شیعه یعنی تشنگی در شطّ آب

شاعر: محمدرضا آقاسی

۰۴ خرداد ۱۳۹۴ | ۳۲۷۰۰ | ۱۳

ساقی! امشب باده از بالا بریز
باده از خمخانه ی مولا بریز

باده ای بی رنگ و آتش گون بده
زان که دوشم داده ای افزون بده

ای انیس خلوت شب های من!
می چکد نام تو از لب های من

محو کن در باده ات جام مرا
کربلایی کن سرانجام مرا

یا علی! درویش و صوفی نیستم
فاش می گویم که کوفی نیستم

لیک می دانم که جز دندان تو
هیچ دندان لب نزد بر نان جو

یا علی! لعل عقیقی جز تو نیست
هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست

لنگ لنگان طریقت را ببین
مردم دور از حقیقت را ببین

مستِ مینای ولایت نیستند
سرخوش از شهد هدایت نیستند

خیل درویشان دکان آراستند
 کام خود را تحت نامت خواستند

خلق را در اشتباه انداختند
یوسف ما را به چاه انداختند

کیستند اینان؟ رفیق نیمه راه
وقت جان بازی به کنج خانقاه

فصل جنگ آمد، تماشاگر شدند
صلح آمد، لاله ی پرپر شدند

دل به کشکول و تبرزین بسته اند
بهر قتلت تیغ زرین بسته اند

موج ها از بس تلاطم کرده اند
راه اقیانوس را گم کرده اند

موج ها را می شناسی مو به مو
شرحی از زلف پریشانت بگو

باز کن دیباچه ی توحید را
تا بجوید ذره ای خورشید را

یا علی! بار دگر اعجاز کن
مشت های کوفیان را باز کن

باز کن چشمان ناز آلوده را
بنگر این چشم نیاز آلوده را

باز گو شعب ابی طالب کجاست
آن بیابان عطش غالب کجاست

تا ز جور پیروان بوالحکم
سنگ طاقت زا ببندم بر شکم

تشنگی در ساغرم لبریز شد
زخم تنهایی فساد انگیز شد

آتشی افکند در جان و تنم
کاین چنین بر آب و آتش می زنم

تاول ناسور را مرهم کجاست؟
مرهم زخم بنی آدم کجاست؟

مرهم ما جز تولای تو نیست
یوسفی، اما زلیخای تو کیست؟

ای که هر دم، دم ز حیدر می زنی
بر یتیمان علی سر می زنی؟

شاهد اقبال در آغوش کیست؟
کیسه ی نان و رطب بر دوش کیست؟

کیست آن کس کز علی یادی کند؟
بر یتیمان من امدادی کند

دست گیرد کودکان درد را
گرم سازد خانه های سرد را

ای جوانمردان! جوانمردی چه شد؟
شیوه ی رندی و شبگردی چه شد؟

شیعگی تنها نماز و روزه نیست
آب تنها در میان کوزه نیست

کوزه را پُرکن ز آب معرفت
تا در او جوشد شراب معرفت

باده ی «ممّا رَزُقناهُم» بنوش
«یُنفِقون» بنیوش و در انفاق کوش

هم بنوش و هم بنوشان زین سبو
«لَن تَنالوا البرّ حتی تُنفِقوا»

جست وجویی کن سبوی باده را
شست و شویی کن به می، سجاده را

هر چه هستی، جان مولا، مرد باش
گر قلندر نیستی، شبگرد باش

سیرکن در کوچه های بی کسی
دور کن از بی کسان دلواپسی

ای خروس بی محل! آواز کن
چشم خود بر بند و بالی باز کن

شد زمین لبریز مسکین و یتیم
ما گرفتار کدامین هیأتیم؟

با یتیمان چاره «لاتَقهَر» بود
پاسخ سائل «ولا تَنْهَر» بود

دست بردار از تکبّر و از خطا
شیعه یعنی جود و انفاق و عطا

چیست درویشی به جز فانی شدن؟
در دل گرداب، طوفانی شدن

موج گردیدن به بحر کائنات
تشنه ماندن بر لب آب فرات

گر تو درویشی، دمی اندیشه کن
سیره ی آل علی را پیشه کن

شیعه یعنی شرح منظوم طلب
از حجاز و کوفه تا شام و حلب

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی
غربت صد ساله بی دلواپسی

شیعه یعنی صد بیابان جستجو
شیعه یعنی هجرت از من تا به او

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر
بارش ابر کرامت بر کویر

شیعه یعنی عدل و احسان و وقار
شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

از عدالت گر تو می خواهی دلیل
یاد کن از آتش و دست عقیل

جان مولا! حرف حق را گوش کن
شمع بیت المال را خاموش کن

این تجمل ها که بر خوان شماست
زنگ مرگ و قاتل جان شماست

می سزد کز خشم حق پروا کنیم
در مسیر چشم حق، پَروا کنیم

این دو روز عمر، مولایی شویم
مرغ، اما مرغِ دریایی شویم

مرغ دریایی به دریا می رود
موج برخیزد به بالا می رود

آسمان را نور باران می کند
خاک را غرق بهاران می کند

لیک مرغ خانگی در خانه است
روز و شب در بند مشتی دانه است

تا به کی در بند آب و دانه اید؟
غافل از قصّاب صاحب خانه اید

شیعه یعنی وعده ای با نان جو
کِشتِ صد آیینه تا فصل درو

شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر
بین نان خشک خود با یک اسیر

یا علی! امروز تنها مانده ایم
در هجوم اهرمنها مانده ایم

یا علی! شام غریبان را ببین
مردم سر در گریبان را ببین

گردش گردونه را بر هم بزن
زخم های کهنه را مرهم بزن

مشک ها در راه، سنگین می روند
اشک ها از دیده رنگین می روند

مشک های خسته را بر دوش گیر
اشک ها را گرم در آغوش گیر

چیست حاصل زین همه سیر و سلوک
تاب و تاول چهره و چین و چروک

سالها صورت ز صورت بافتیم
تا ز صورتها کدورت یافتیم

یک نظر بر قامتی رعنا نبود
یک رسوخ از لفظ بر معنا نبود

گر چه قرآن را مرتب خوانده ایم
از قلم نقش مرکّب خوانده ایم

سوره ها خواندیم بی وقف و سکون
کس نشد واقف بر سرّ «یسطرون»

سرّ حق مستور مانده در کتاب
عالمان علم صورت در حجاب

ای برادر! عالمان بی عمل
همچو زنبورند، لیکن بی عسل

علم ها مصروف هیچ و پوچ شد
جان من! برخیز، وقت کوچ شد

از نفوذ نفس خود امدادگیر
سیر معنا را از مجنون یادگیر

ای خوش آن جهلی که لیلایی شوی
هر نفس «لا» گوی «الاّ»یی شوی

تا به کی در لفظ مانی همچو من؟
سیر معنا کن چو هفتاد و دو تن

زین همه الفاظ بر هم بافتن
لبّ معنا را نخواهی یافتن
 
همچو یحیی گر نهی سر در طبق
می شود عریان به چشمت سرّ حق

هر کسی از سرّ حق آگاه شد
نور مطلق شد، فنا فی الله شد

تیغ بند از بال مردان باز کرد
هر که در خون غرقه زد، پرواز کرد

غیر ممکن نیست پروازی چنین
چشم دل بگشای و عاشورا ببین

جوشن بی پشت بر تن کن، که باز
طبل می غرّد که بر پا کن نماز

این نماز، ای دل! نماز باطن است
با وضو در جامه ی خون ممکن است

شیعه یعنی عشق بازی با خدا
یک نیستان تک نوازی با خدا

شیعه یعنی هفت خطی در جنون
شیعه طوفان می کند در کاف و نون

شیعه یعنی نشئه ی جام بلا
شیعگی یعنی قیام کربلا

شیعه یعنی تندرِ آتش فروز
شیعه یعنی زاهد شب، شیر روز

شیعه یعنی شیر، یعنی شیرمرد
شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد

شیعه یعنی تیغ، تیغ موشکاف
شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف

شیعه یعنی «سابقون السابقون»
شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون

شیعه باید آبها را گِل کند
خطّ سوم را به خون کامل کند

خطّ سوم، خط سرخ اولیاست
کربلا بارزترین منظور ماست

کربلا گفتم، کَران را گوش نیست
ورنه از غم بلبلی خاموش نیست

بلبلان چهچه ز ماتم می زنند
روز و شب از کربلا دم می زنند

هر نظر در غنچه ای تر می کنند
یادی از غوغای اکبر می کنند

شیعه یعنی بازتاب آسمان
بر سر نی، جلوه ی رنگین کمان

از لب نی بشنوم صوت تو را
صوت «انّی لا اری الموت» تو را

پرچم زلفت رها در باد شد
و از شمیمش کربلا ایجاد شد

آنچه شرح حال خویشان تو بود
تا به گیسوی پریشان تو بود

می سزد نی نکته پردازی کند
در نیستان آتش اندازی کند

صبر کن، نی از نفس افتاده است
ناله بر دوش جرس افتاده است

کاروان بی میر و بی پشت و پناه
در غل و زنجیر می افتد به راه

می رود منزل به منزل در کویر
تا بگوید سرّ بیعت با غدیر

شیعه یعنی امتزاج نار و نور
شیعه یعنی راس خونین در تنور

شیعه یعنی هفت وادی اضطراب
شیعه یعنی تشنگی در شطّ آب

شیعه یعنی دِعبِل چشم انتظار
می کشد بر دوش خود چل سال، دار

شیعه باید همچو اشعار کُمَیت
سر نهد بر خاک پای اهل بیت

یا پرستووار در پیش هشام
ترک جان گوید به تصدیق امام

مادر موسی که خود اهل ولاست
جرعه نوش از باده ی جام بلاست

در تب پژواک بانگ الرحیل
می نهد فرزند بر دامان نیل

نیل هم خود شیعه ی مولای ماست
اکبر اوییم و او لیلای ماست

این سخن کوتاه کردم، والسلام
شیعه یعنی تیغِ بیرون از نیام

محمدرضا آقاسی

  • متولد:
  • محل تولد: تهران
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.17 با 262 رای


نظرات

عباس نیکورای
۲۲ بهمن ۱۴۰۳ ۰۲:۴۵ ب.ظ
ای کاش بود و باز میخواند
خوش به سعادت پدرش که پسرش کوشا بود در مسیر حق و تشیع

امید
۰۳ شهریور ۱۴۰۳ ۰۶:۱۳ ب.ظ
نوحه شیعه آهنگران برعلیه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران خوانده شده است هر چه آشوب وفتنه در ایران است زیر سر وی و افراد نزدیک ایشان می‌باشد وی پس خوانده این نوحه شیطانی از ایران به طرف حزب بعث متواری می شود و در مرز خسروی به دست سربازان امام زمان دستگیر میشود درست مثل تمامی اعضای سازمان تروریستی منافقین

محمدکریمی
۱۷ آذر ۱۴۰۲ ۰۱:۰۵ ب.ظ
من این شعردوران نوجوانی حفظ کرده بودم به مروری ازیادم رفته بود ولی خیلی دوست داشتم پیداش کنم خداروشکراینجاتونستم پیداکنم واقعاعالیه

شهاب
۳۰ تیر ۱۴۰۲ ۰۱:۰۶ ق.ظ
یاد یاران همیشه شیرین است
دلم لک زده به دیدارت خوب خدا

متکام
۲۷ مرداد ۱۴۰۰ ۰۳:۳۹ ب.ظ
با سلام
از درج این شعر بسیار ارزشمند متشکرم زمانیکه مرحوم آغاسی این شعر را سرودند من همان زمان این شعر را حفظ کردم و الان که این شعر را اینجا خواندم متوجه شدم چند بیتی از اصل شعر نوشته نشده و چند بیت هم اضافه هستند و چند جا هم ابیات پس و پیش نوشته شده ضمن اینکه در قسمت فارغ از احوال صاحبخانه ای بجای احوال قصاب نوشته شده و یا در اواخر بجای فرزدق کلمه پرستو نوشته شده.
لطفا اصلاح شود. متشکرم

حمید
۰۳ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۴۷ ق.ظ
سلام
ببخشید فرزدق وار درسته یا پرستو وار در پیش هشام

علي دماوندي.
۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۸ ق.ظ
سرودن اين شعر كه داشتيم. شهدا. جنگ و ارمانهاي امام ره را به فراموشي ميسپرديم
خون تازه اي به جامعه خصوصاً جوانها اهداء كرد.
خداوند با علي ع و اولادش همنشينش كند.

جواد
۱۳ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۳۵ ب.ظ
خیلی عالی ❤❤❤❤❤❤

موسی جلیلیان
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ ۰۷:۲۰ ب.ظ
من اشعارزیادی تاکنون دیدم وخوندم بعدازانقلاب مرحوم آقاسی و مرحوم معلمی شاعرتوانای حماسه وجنگ که جناب آهنگران اجرا می کرد هستند چون تمام نکات مادی ومعنوی تو متون اشهارشون وجود داره خدا آندو را رحمت کنه وشما محبان اهل بیت هم زنده نگه دارد

سید رسول
۲۹ دی ۱۳۹۷ ۱۱:۴۶ ب.ظ
عالی بود خدا رحمتش کنه

علی
۱۱ شهریور ۱۳۹۷ ۱۱:۵۸ ب.ظ
یا علی بار دگر اعجاز کن..


البته فک کنم اشکال املایی و نوشتاری داره که جا داره برطرف بشه

زهرا بشری موحد
۰۶ مرداد ۱۳۹۱ ۱۲:۵۵ ق.ظ
به به جاشون خالی بود واقعا ... خدا رحمت شون کنه ... آیات غمزه هیئت شد دیگه ...

حسن بیاتانی
۰۵ مرداد ۱۳۹۱ ۰۳:۰۱ ب.ظ
کسی که شعر و جامعه را تا حد زیادی با هم آشتی داد
همچنین شعر و تعهد را