زنی که شال می بافد...

شاعر: سیده تکتم حسینی

۰۳ مرداد ۱۳۹۱ | ۳۵۳۱ | ۲

خیالات خودش را خسته و بی حال می بافد
به یاد کودکش امشب زنی که شال می بافد

زمستان فصل مرگ آرزو هایش رسید اما ...
نشسته با دلی از عشق مالامال می بافد

به یاد گونه های سرخ طفلش سخت می گرید
و در پایین شال او دو سیب کال می بافد

تجسم می کند لبخندهای دلربایش را
و بر لبهای شالش دانه دانه خال می بافد

و می داند که هرگز مرگ پایان کبوتر نیست
کبوتر بچه ای را با هزاران بال می بافد
...

گل پونه، گل شب بو، بخواب ای ماه غمگینم ...
و رشته رشته لالایی میان شال می بافد ...

سیده تکتم حسینی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.14 با 14 رای


نظرات

سیده فاطمه شیخ الاسلام
۲۶ مهر ۱۳۹۲ ۰۹:۵۶ ب.ظ
سلام
آه
آه از دل مادر
چه قدر زیبا و مادرانه و اشک آور سروده اید. خیلی پر احساس و واقعی.
امیدوارم چنین اتفاقی برای هیچ مادری نیفته.

سلامت و سربلند باشید.
سپاس

حسن بیاتانی
۰۳ مرداد ۱۳۹۱ ۱۱:۲۳ ق.ظ
دختر بافــنــــــده رویاهات را مـحــکم ببــــــاف

در ترنـــج رنـــج ،عرش و فرش را در هم ببـاف