خورشیدم و به دوزخ تن کرده ام رسوب
شاعر: علی محمد مودب
10 مرداد 1391 |
1826 |
1
امروز منزجر شده ام دیگر از خودم
من داشتم توقع بالاتر از خودم
یادت که هست مسئله ی گنگ روزگار
پرسیده بود مرتبه ی آخر از خودم
دنیا و دختری که دلش مثل آب هاست؟!
دنیا برای مردمش و دختر از خودم!
یک عقده ی غریب به جانم نشست تا
آتش گرفتم از تو و خاکستر از خودم
یعنی سراب بودی و دنیا سراب بود
یعنی که عشق هم غلطی دیگر از خودم!
این روزها به مرتبه ی سگ رسیده ام
عو می کشم برای یکی بدتر از خودم!
مثل کلاه شعبده بازان هوایی ام
حیران این نمایش بهت آور از خودم!
خرگوش و مار، کفتر و گل، دستمال و موش!
حتی درآمده به مراتب خر از خودم!
خورشیدم و به دوزخ تن کرده ام رسوب
یک روز می شود که بیایم بر از خودم