مگر نخواسته بودند از تو آمدنت را؟

شاعر: امید مهدی نژاد

۰۸ مرداد ۱۳۹۱ | ۷۴۸ | ۰
برای آن که نبینم برهنه وار تنت را
به اشک و آه ببافم مگر به تن کفنت را

کدام جرأت گستاخ بر تو تیغ کشیده؟
بریده باد دو دستش، که برده پیرهنت را؟

به تیر و نیزه درآمد به پیشواز تو کوفه
مگر نخواسته بودند از تو آمدنت را؟

بهار من! ز چه رو خفته است نرگس مستت؟
بریده اند چرا شاخه های یاسمنت را؟

بگو که با چه توانی به راه خود برود باد؟
که روی بادیه دیده ست تکّه های تنت را

شنیده اند مریدان و دیده اند شهیدان
ز سدّ آب گذشتن، به خطّ خون زدنت را

سلام گرم خدا بر تو، ای گلوی بریده!
که روی نیزه سرودی ادامه ی سخنت را

تو روح زنده ی حقی، اگرچه با تنِ بی سر
به دست خاک سپرده ست آسمان بدنت را
 
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.