هر روز شریان های عالم در تو می جوشند
شاعر: پانته آ صفایی بروجنی
۱۲ مرداد ۱۳۹۱ |
۲۵۱۸ |
۰
زاینده رود و گنگ و دانوب از تو می نوشند
هر روز شریان های عالم در تو می جوشند
گنجشک ها از جای جای نقشه می آیند
از چشمۀ زیر گلویت آب می نوشند
یک سال سرما می خورند آلوچه ها هر وقت
شال و کلاه دست بافت را نمی پوشند
تنها تو می دانی چرا مردان کوه این قدر
از صبح تا شب سر به تو دارند و خاموشند
تنها تو می فهمی حواس دختران پرت است
هر صبح شیر گوسفندان را که می دوشند
شاید تو هم مثل من از ییلاق می آیی
ایل و تبارت سارهای خانه بر دوشند
شاید تو را هم مردهای قریه ات یک شب
پای بدهکاری به یک خان زاده بفروشند
...
فعلا که در شعر من آهوهای چشمانت
در برف ها هم بازی یک جفت خرگوشند...