یا ز عشق جان دادن یا به درد خو کردن
شاعر: محمد قهرمان
۱۲ خرداد ۱۳۹۲ |
۳۲۸۱ |
۳
عادتم شده در عشق گاهِ گفتگو کردن
خنده بر لب آوردن گریه در گلو کردن
می شود ز دستم گم رشته ی سخن صدبار
گر شبی شود روزی با تو گفتگو کردن
از تو گوشه ی چشمی دید چشم و حاشا کرد
بایدش چو آیینه با تو روبه رو کردن
دردمند عشقت را حال از دو بیرون نیست
یا ز عشق جان دادن یا به درد خو کردن
کاش صد زبان باشد همچو شانه عاشق را
تا تواند از دستت شکوه موبه مو کردن
ای امید جان گفتی: چیست آرزوی تو؟ گفتم:
گر وصال ممکن نیست ترک آرزو کردن
غرق می کنم در اشک خویش را شبی چون شمع
پیش محرمان تا چند حفظ آبرو کردن؟