راهِ ما، از دلِ دریاست؛ بیا تا برویم

شاعر: ابوالقاسم حسینجانی

12 مرداد 1391 | 1411 | 0
جاده و اسب، مهیّاست؛ بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست؛ بیا تا برویم

ایستاده است، به تفسیر قیامت، زینب
آن سویِ واقعه پیداست، بیا تا برویم

خاک در خونِ خدا می شکفد، می بالد:
آسمان، غرقِ تماشاست؛ بیا تا برویم

تیغ در معرکه می افتد و بر می خیزد؛
رقصِ شمشیر، چه زیباست؛ بیا تا برویم

از سراشیبی تردید اگر برگردیم
عرش، زیرِ قدم ماست؛ بیا تا برویم

دستِ عباس، به خونخواهی آب آمده است:
آتش معرکه برپاست؛ بیا تا برویم

زره از موج بپوشیم و ردا از طوفان
راهِ ما، از دلِ دریاست؛ بیا تا برویم

کاش، ای کاش!
که دنیای عطش می فهمید:
آب، مهریه ی زهراست؛ بیا تا برویم!

چیزی از راه نمانده است؛
چرا برگردیم؟
آخر راه، همین جاست؛ بیا تا برویم!

فرصتی باشد اگر
باز در این آمد و رفت
تا همین امشب و فرداست؛
 بیا تا برویم
 

ابوالقاسم حسینجانی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 1 با 1 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.