آن چنان رفته ام از دست که ناگفتنی است

شاعر: قربان ولیئی

۲۳ مهر ۱۳۹۲ | ۲۹۴۲ | ۰
عطشی دارم از آن دست که ناگفتنی است
در گلویم خبری هست که ناگفتنی است

جاری ام در دل گسترده ی تنهایی خویش
رو به آن روشن یکدست که ناگفتنی است

چه بگویم که زبانم متلاشی شده است
حیرتی هست در این مست که ناگفتنی است

مانده ام خیره در آیینه ی سرشار از هیچ
آن چنان رفته ام از دست که ناگفتنی است

حرف از محو ضمیر من و روییدن توست
من به رنگی به تو پیوست که ناگفتنی است

قربان ولیئی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.82 با 11 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.