شعر را تجزیه می کردم در دفتر شیمی

شاعر: علیرضا قزوه

۱۵ دی ۱۳۹۲ | ۵۲۹۰ | ۵

بعد رفتم به سراغ چمدان های قدیمی
عکس های من و دلتنگی یاران صمیمی

روزهایی همه محبوس در انباری خانه
خاطراتی همه زندانی در دفتر سیمی

رفته بودم به چهل سالگی غربت بابا
با همان سوز که می گفت: خدایا تو کریمی

مشهد و عکس پدر، ضامن آهو و دل من
گریه هم پاک نکرد از دل من گرد یتیمی

تازه همسایه ی باران و خیابان شده بودیم
کاشی چاردهم، رو به روی کوی نسیمی

عشق را تجربه می کردم در ساعت انشاء
شعر را تجزیه می کردم در دفتر شیمی

نام هایی که نه در خاطره ماندند و نه در دل
ساعت جبر شد و غُرغُر استاد عظیمی

اردوی رامسر و گم شدنم در شب مجنون
رقص موسای عرب، خنده ی مسعود کریمی

این یکی هست ولی از همه ی شهر بریده
آن یکی را سرطان کشت، سلامی...نه، سلیمی

این یکی عشق هدایت داشت با عشق فرانسه
آن یکی قصّه نویسی شد در حدّ حکیمی

آن یکی پنجره ای واکرد از غربت فکّه
این یکی ماند، گرفتندش در خانه ی تیمی

این یکی باز منم شاعر دلتنگی یاران
این یکی باز منم در چمدان های قدیمی
 

علیرضا قزوه

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.81 با 36 رای


نظرات

محمدهادی علی بابائی
۱۳ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۳۸ ب.ظ
لابد ایراد از گیرنده‌ست که من که از این شعر خوشم نیومد!
عب نداره :)

امیرحسین کریمی
۲۲ دی ۱۳۹۲ ۰۸:۱۹ ب.ظ
این یکی هست ولی از همه ی شهر بریده
آن یکی را سرطان کشت، سلامی...نه، سلیمی

این یکی عشق هدایت داشت با عشق فرانسه
آن یکی قصّه نویسی شد در حدّ حکیمی

آن یکی پنجره ای واکرد از غربت فکّه
این یکی ماند، گرفتندش در خانه ی تیمی

این یکی باز منم شاعر دلتنگی یاران
این یکی باز منم در چمدان های قدیمی

شسته و رفته و کامل و به قول آقای بیاتانی با شروع فوق العاده
استاد قزوه شعرتان حرف نداشت

مهدی ایران نژاد پاریزی
۱۶ دی ۱۳۹۲ ۰۶:۲۴ ب.ظ
عشق را تجربه می کردم در ساعت انشاء
شعر را تجزیه می کردم در دفتر شیمی

سلام آقای قزوه
زیبا بود
موفق باشید

حسن بیاتانی
۲۸ مرداد ۱۳۹۱ ۰۲:۵۸ ب.ظ
سلامی...نه، سلیمی

حسن بیاتانی
۲۸ مرداد ۱۳۹۱ ۰۲:۵۷ ب.ظ
چقدر این نحوه شروع فوق العاده رو دوست دارم...

بعد رفتم به سراغ چمدان های قدیمی....

یک دنیا حرف و خاطره رو هم تعریف کرده و هم نکرده