از شوق، دهانِ ابرها آب افتاد
شاعر: عارفه دهقانی
۱۶ مرداد ۱۳۹۱ |
۲۴۹۴ |
۰
طوفان بودیم، ساحلی رام شدیم
ما را خواندیّ و صاحبِ نام شدیم
چون زلف تو، آشفته و درهم بودیم
در سایه ی ابروانت آرام شدیم
در شادی و غم، صدایِ ما را داری
بی واسطه، ردِّ پای ما را داری
گفتیم که بی هوایت آواره شویم!
گفتی همه جا هوای ما را داری
غم های زمانه ام که بی حَد باشد،
یا آب و هوای دل من بد باشد،
در تَق تَقِ این قطار ، حَل خواهد شد
وقتی حرکت به سمتِ مشهد باشد!
تا عکسِ دلارای تو در قاب افتاد
در قلبِ ستاره ها تب و تاب افتاد
از مهرِ تو، چشمِ آسمان روشن شد
از شوق، دهانِ ابرها آب افتاد
و رباعی آخر تقدیم به حضرت علی اصغر ع:
ای تیر کجا چنین شتابان؟...آرام
قدری به کمان بگیر دندان...آرام
ای تیر! به حرف حرمله گوش نکن
برگرد...نرو تورا به قرآن...آرام