كربلای تو نمازی ست كه پایانش نیست

شاعر: مهدی باقر

۱۶ مرداد ۱۳۹۱ | ۱۶۹۱ | ۰
عشق، فهمید كه جان چیست، دل و جانش نیست
سرخوش آن كس كه در این ره سر و سامانش نیست

عشق تو راز بزرگی ست كه دركش سخت است
درد من درد و بلایی ست كه درمانش نیست

من در آن شهر خموشان و سكونم كه كسی
ترسی از خار مغیلان بیابانش نیست

قتلگاه دل او كعبه‌ی آزادی اوست
می‌رود سوی خدا بیم ز میدانش نیست

آن كه قربان ره صدق و صفا می‌باشد
آدمی نیست در این دهر كه قربانش نیست

دعوتت بانگ اذانی ست كه می‌خواندمان
كربلای تو نمازی ست كه پایانش نیست

نیزه و تیغ و سنان ماند و سواران رفتند
هیچ، در دشت، به‌جز زخم شهیدانش نیست

مهدی باقر

  • متولد:
  • محل تولد: هندوستان
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.5 با 2 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.