تو موج جاری دریا در آب مردابی

شاعر: غلامعلی حداد عادل

۱۶ مرداد ۱۳۹۱ | ۲۵۱۵ | ۱
چه كُند می‌گذرد لحظه‌های دور از تو
نمی‌كنند مگر لحظه‌ها عبور از تو

هزار پنجره در هر گذر گشوده شده ست
به شوق دیدن یك لحظه‌ی حضور از تو

خوش آن دمی كه بیاید خبر كه آمده‌ای
خوش آن شبی كه شود شهر، غرق نور از تو

زمانه با تو چه شیرین، زمانه بی‌تو چه تلخ
مگر بیایی و افتد به دهر شور از تو

مرا به صبر نصیحت مكن كه نتوانم
كه زنده باشم و باشم دمی صبور از تو

تو چشم مائی و ما را جز این دعایی نیست
كه چشم بد همه جا باد كور و دور از تو

***

تو مثل برگ گلی مثل قطره‌ی آبی
تو صاف و ساده و پاكی، لطیف و شادابی

ستاره‌ی سحری، آفتاب صبحدمی
تو روشنائی شب‌های پاك مهتابی

تو سرخی گل سرخی، تو سبزی چمنی
سپیدی گل یاسی، تو آبی آبی

تو مثل خوشه‌ی انگور شوخ و شیرینی
تو مثل رشته‌ی گوهر عزیز و كمیابی

تو مژده‌ای، تو امیدی، تو خنده‌ای، تو نویدی
تو موج جاری دریا در آب مردابی

تو دلنواز منی، قبلهٔ نماز منی
تو چلچراغ شبستان، تو شمع محرابی

هزار شكر كه در زندگی تو بخت منی
هزار شكر كه حتی دمی نمی‌خوابی

غلامعلی حداد عادل

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 10 رای


نظرات

جواد يزدي
۱۳ مهر ۱۳۹۱ ۰۴:۱۱ ب.ظ
بسيار زيبا و روان ، عرفاني ، ساده و دلنشين ياد ايام بيناييم افتادم و كاش باز نيز
سربازش و سربازش در ركابش باشي خود ركابش وا شاد باشي و دور از اين چوب الف و دور از غوغا .