مالک رسیده است به آن خیمه ی سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
اما صدای کیست که از دور می رسد؟
گویا صدای ناله ی «برگرد اشتر» است
این ناله ی ضعیف و گرفته از آن کیست؟
من باورم نمی شود از حلق حیدر است
مالک، رها کن آن سوی میدان و بازگرد
این سو پُر از معاویه های مکرر است
این کوفیان فریب چه را خورده اند؟ هان!
از شام نیز روز تو کوفه، سیه تر است
امروز پاره پاره ی قرآن به نیزه هاست
فردا سری که قاری آیات پرپر است...
حتی عقیل طاقت عدلم ندارد، آه
« من یوسفم، که است که با من برادر است؟»*
من یوسفم، تو یوسفِ بی چاه دیده ای؟
این چاه های کوفه عجب گریه پرور است...
*مصرعی از استاد محمدکاظم کاظمی