میشوی آهوی تهرانی، میشوم صیاد شیرازی
شاعر: قاسم صرافان
۲۵ تیر ۱۳۹۲ |
۶۲۹۷ |
۱
میگریزی از من و دائم عاشقت را میدهی بازی
میشوی آهوی تهرانی، میشوم صیاد شیرازی
فتح دنیا کار آن چشم است، خون دلها کار آن ابرو
هر لبت یک ارتش سرخ است گیسوانت لشگر نازی
بس که خواندی «لیلی و مجنون» جَوّ ابیاتم «نظامی» شد
میخورد یک راست بر قلبم از نگاهت تیر طنازی
وقت رفتن چهرهی شادت حالت ناباوری دارد
مثل بغض دختر سرهنگ در شب پایان سربازی
در صدایت مثنوی لرزید تا گذشت از روبروی ما
با نگاهی تند و پر معنا، یک بسیجی با موتور گازی
ناخنت را میخوری آرام پلکهایت میخورد بر هم
عاشق آن شرم و تشویشم پیش من خود را که میبازی
عکسی از لبخند مخصوصت با سری پایین فرستادم
مادرم راضی شد و حالا مانده بابایت شود راضی
در کلاس از وزن میپرسی، با صدایت میپرم تا ابر
آخرش شاعر نخواهی شد پیش این استاد پروازی
شعرم از حافظ اگر سر شد نازنین! حیرت نکن، آخر
او نکرد اینگونه شاگردی پیش شاگردی به این نازی
طبع بازیگوش من دارد میدود دنبال تو در دشت
میپرم از بیت پایانی بازهم در بیت آغازی
میگریزی از من و دائم عاشقت را میدهی بازی
میشوی آهوی تهرانی، میشوم صیاد شیرازی ...
«شادی روح شهید صیاد شیرازی صلوات»