یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت

شاعر: محمدرضا محمدی نیکو

16 آذر 1391 | 2957 | 5
ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت
یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت

تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست
ای شب تار عدم، شام غریبان عزایت

عطش و آتش و تنهایی و شمشیر و شهادت
خبری مختصر از حادثه کرب و بلایت

همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آن روز
که درخشید خدا در همه ی آینه هایت

کاش بودیم و سر و دیده و دستی چو ابوالفضل(ع)
می فشاندیم سبک تر ز کفی آب به پایت

از فراسوی ازل تا ابد ای حلق بریده
می رود دایره در دایره پژواک صدایت

محمدرضا محمدی نیکو

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.27 با 22 رای


نظرات

حبیب الله
19 مرداد 1400 01:00 ق.ظ
بسیار عالی و زیبا و عمیق

حبیب الله
19 مرداد 1400 12:59 ق.ظ
بسیار عالی و زیبا و عمیق

علیرضا امینی
13 شهریور 1398 08:10 ق.ظ
بسیار دلنشین است

کمال خان ماکو
10 خرداد 1397 04:45 ب.ظ
بسیار عالی است.

کمال خان ماکو
10 خرداد 1397 04:44 ب.ظ
باسلام و آرزوی توفیق وسلامتی برای سراینده شعر، بنده شعرهای بسیاری برای امام حسین.ع. و حادثه کربلا خوانده و شنیده ام. ولی تاثیری که این غزل دارد در کمتر اثری دیده ام. و این از آندسته شعرهایی است که خارج از عالم مادی است و الهام گرفته از عالم بالاست که به شاعر الهام شده است. انشاا...ایزد بی نیاز اجر عطا فرماید.