و زندگانی من بی سرود می گذرد
شاعر: محمد شائق(البرز)
19 مهر 1391 |
1280 |
0
کنار پنجره ام، شب چو دود می گذرد
و زندگانی من بی سرود می گذرد
خیالت آمد و دامن کشید و زود گریخت
غمی به روی غمِ دل فزود...می گذرد
مرا به سینه دلی گرم تر ز خورشید است
شهاب واره ز چرخ کبود می گذرد
مگیر عیب ز من، چون شمیم صبحگهم
که با نسیم، ز هر تار و پود می گذرد
هنوز گرم نگشته سرم، سپیده دمید
شبان با تو سپردن چه زود می گذرد
خوشا ترانه ی سکرآفرین مرگ، که عمر
هماره در غم بود و نبود می گذرد
دوباره شب شد و صبح سپید رفت، البرز!
کنار پنجره ام، شب چو دود می گذرد