به تماشای قدت آینه ها کوتاهند
ماه ها پشت نگاه تو شبیه ماهند
هر چه نی روی تن دشت عطش می خواند
همه محزون دم گرم تو یعنی آهند
بس که در کوچه سرودیم خداحافظ را
سنگ ها از سفر ما دو نفر آگاهند
هر چه پیچید به اندام تو آخر نگرفت
بادها بیشتر از دیده من گمراهند
ابر را مات کن از صفحه ی شطرنجی روز
ذره های دل خورشید تو را می خواهند
روی اندام تو موسیقی باران لغزید
ابرها تشنه یک ضربه به این درگاهند
مثل ققنوس در آتشکده ی قاف بسوز
که همه آینه پوشند ولی روباهند