مگو كه كشتی از این موج بر كران نرود
كه بر دماغ خرد هرگز این گمان نرود
در آن سفینه كه سكان به دست نوح در است
امید ساحل مقصود از میان نرود
حرامیان، ره صد كاروان زدند و هنوز
ز گوش بادیه آوای كاروان نرود
قدم به صدق و صفا نه به راه دوست كه جان-
اگر ز دست رود بر كسی زیان نرود
مباش در پی دعوی كه رهرو ره عشق
بر آستان وفا جز به پای جان نرود
سراب داعیهداران به مدعی بگذار
نهنگ لجّه ز عمّان به آبدان نرود
فروغ خلوت روحانیان نیفزاید
چو شمع هر كه در این بزم سرفشان نرود
چنین كه رهسپران چابكانه میتازند
غبار عرصه ز سیمای آسمان نرود
ز بس كه خون شقایق به دشت و هامون ریخت
بهار از دمن و دشت و بوستان نرود
اگرچه شبپرگان آرزوی شب دارند
سحر به بویه خفاش از جهان نرود
به جز حدیث محبت كه جاودان سخنی است
بسا فسانه كه از نامه بر زبان نرود
مرید رهبر عشقیم و در گذرگه عمر
حمید را خط عشق است و جز بر آن نرود