بادی وزید و دشت سترون درست شد
طاقی شكست و سنگ فلاخن درست شد
شمشیر روی نقشه جغرافیا دوید
اینسان برای ما و تو میهن درست شد
یعنی كه از مصالح دیوار دیگران
یك خاكریز بین تو و من درست شد
بین تمام مردم دنیا گل و چمن
بین من و تو آتش و آهن درست شد
آن طاقهای گنبدی لاجوردگون
اینگونه شد كه سنگ فلاخن درست شد
آن حلههای بافته از تار و پود جان
بندی كه مینشست به گردن درست شد
آن حوضهای كاشی گلدار باستان
چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد
آن لایههای گچبری رو به آفتاب
سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب
سنگی به قبر مردم كدكن درست شد
سازی بزن كه دیر زمانیست نغمهها
در دستگاه ما و تو شیون درست شد
دستی بده كه گرچه به دنیا امید نیست
شاید پلی برای رسیدن درست شد
شاید كه باز یك نفر از بلخ و بامیان
با كاروان حله بیاید به سیستان
وقت وصال یار دبستانی آمدهست
بویی عجیب میرسد از جوی مولیان
سیمرغ سالخورده گشودهست بال و پر
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان
ما شاخههای توام سیبیم و دور نیست
باری دگر شكوفه بیاریم توامان
با هم رها كنیم دو تا سیب سرخ را
در حوضهای كاشی گلدار باستان
بر نقشههای كهنه خطی تازه میكشیم
از كوچههای قونیه تا دشت خاوران
تیر و كمان به دست من و توست هموطن!
لفظ دری بیاور و بگذار در كمان