سوختیم و ساختیم، چاره غیر از این نبود
شاعر: عبدالجبار کاکایی
۰۷ آبان ۱۳۹۱ |
۲۰۴۵ |
۰
در زدی پدر ولی، پشت در کسی نبود
کاش دست نرم باد در به روت می گشود
کاش روزهای تو شاد می شد و سپید
کاش چشم های من کور می شد و کبود
نامه های آخرت چون کبوتری سپید
روی آسمان شهر بال زد، ولی چه سود
هیچکس نشان نداشت از دل شکسته ات
گرچه بندبندشان، تار و پودی از تو بود
تو درست مثل ما، ما درست مثل تو
سوختیم و ساختیم، چاره غیر از این نبود
راستی پدر بگو: لحظه های آخرین
شانه های خسته ات روی دامن که بود؟
چشم کی برای تو، قطره قطره می گریست
دست کی غبار درد از تن تو می زدود؟