سوختیم و ساختیم، چاره غیر از این نبود

شاعر: عبدالجبار کاکایی

۰۷ آبان ۱۳۹۱ | ۲۰۴۵ | ۰
در زدی پدر ولی، پشت در کسی نبود
کاش دست نرم باد در به روت می گشود

کاش روزهای تو شاد می شد و سپید
کاش چشم های من کور می شد و کبود

نامه های آخرت چون کبوتری سپید
روی آسمان شهر بال زد، ولی چه سود

هیچکس نشان نداشت از دل شکسته ات
گرچه بندبندشان، تار و پودی از تو بود

تو درست مثل ما، ما درست مثل تو
سوختیم و ساختیم، چاره غیر از این نبود

راستی پدر بگو: لحظه های آخرین
شانه های خسته ات روی دامن که بود؟

چشم کی برای تو، قطره قطره می گریست
دست کی غبار درد از تن تو می زدود؟
 

عبدالجبار کاکایی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 2.61 با 28 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.