موساي ما، در عبور است از معبر رودخانه
شاعر: محمدعلی مجاهدی
27 آبان 1391 |
778 |
0
خورشيد مي تابد از دور با حالتي غمگنانه
بر خيمه هايي كه دارند از كوچ سرخي نشانه
اين قرص سرخ مدور انگار يك تشت خون است
وز سينه اش مي تراود هرم غمي جاودانه
اين جرم تار مكدر، آيينه بوده ست روزي
و امروز از آن روشنايي مانده فقط يك فسانه
توفان زردي وزيده ست بر باغ سبزي كه پيداست
بر شانه هاي كبودش زخم دو صد تازيانه
از سينه ی داغ صحرا تا آسمان قد كشيده ست
آه بلندي كه خيزد از شعله زارش زبانه
گلبانگ خورشيد امروز از حنجر ني بلند است
يا نينوا مي سرايد شعر بلند زمانه؟
طومار داغي بزرگ است اين جاده ی پيچ در پيچ
با رد پايي كه دارد از كارواني نشانه
اين كاروان را برانيد منزل به منزل در اين راه
با رقص جمازه هاتان، با بانگ چنگ و چغانه
رهزن تر از هر حرامي! كوفي تر از هر چه شامي!
عامي تر از هر چه عامي! وزجهل خود شادمانه!
تختي كه طعم ستم را چون شهد نابي چشيده ست
يا لانه ی عنكبوت است يا طعمه ی موريانه
اين موج هاي كف آلود، فرعونيان را حريف اند
موساي ما، در عبور است از معبر رودخانه
بر قامت صبر زينب شولاي غم ها چه كوتاست!
گويي دو ركعت نياز است در پيشگاه يگانه
او هر چه ديده است زيباست در اين مسير خطرخيز
آيينه اش حيرت افزاست اين جلوه ی بي نشانه
همرنگ تو كس نديده ست اي جاري كوثر تو
آبي ولي آسماني، دريا ولي بي كرانه
حتي نسيم سبك سير از تو سبكبال تر نيست
بار غم عالمي را، داري ولي روي شانه
با آن كه دور از حبيبي، سرشار از عطر سيبي
سيبي كه دلشوره هايت گيرد برايش بهانه
در كوچه هاي مدينه، عطر حضور تو جاري ست
اي در بقيع خيالم درد تو کرد آشيانه
در برگ ريز محبت، تنها درخت تو گل كرد
آنك بهار است در راه با دامني از جوانه