کنار کشته ی تو با خدا معامله کردم

شاعر: غلامرضا سازگار

۰۲ آذر ۱۳۹۱ | ۴۹۲۵ | ۰
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم

محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم گهی ز جای پریدم

دلم به پیش تو، جان در قفات، دیده به قامت
خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم

دو چشم خود بگشا و سؤال کن که بگویم
ز خیمه تا سر جسم تو من چگونه رسیدم

ز اشک دیده لبم تر شد آن زمان که به خیمه
زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم

نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم

هنوز العطشت می زد آتشم که ز میدان
صدای یا أبتای تو را دوباره شنیدم

سزد به غربت من هر جوان و پیر بگرید
که شد به خون جوانم خضاب موی سفیدم

کنار کشته ی تو با خدا معامله کردم
نجات خلق جهان را به خون بهات خریدم

بگو به نظم جهان سوز "میثم" این سخن از من
که دست از همه شستم رضای دوست خریدم

غلامرضا سازگار

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.15 با 13 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.