قرآن او ، ورق ورق و پاره پاره بود

شاعر: علی انسانی

۰۵ آذر ۱۳۹۱ | ۴۱۶۴ | ۰
بیش از ستاره زخم و ، فلک در نظاره بود
دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود

لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها
دشتی ز سوز سینه ی زینب شراره بود

می خواست تا ببوسد و برگیردش ز خاک
قرآن او، ورق ورق و پاره پاره بود

یک خیمه نیم سوخته، شد جای صد اسیر
چیزی که ره نداشت درآن خیمه، چاره بود

در زیر پای اسب، دو کودک ز دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود

آزاد گشت آب، ولیکن هزار حیف!
شد شیردار مادر و ، بی شیرخواره بود

چشمی - برآنچه رفت به غارت - نداشت کس
اما دل رباب - پی گاهواره بود

یک طفل با فرات، کمی حرف زد ولی
نشنید کس، که حرف زدن با اشاره بود

یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
در پشت ابر، چهره ی هر ماهپاره بود

از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد
از مشت ها بپرس که با گوشواره بود

علی انسانی

  • متولد:
  • محل تولد:
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.33 با 6 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.