رفتید دعا گفته و دشنام شنیده

شاعر: سیدمحمدرضا شرافت

۲۳ آبان ۱۳۹۲ | ۴۶۱۹ | ۳
ای صبر تو چون کوه در انبوهی از اندوه
طوفان بر آشفته ی آرام وزیده
ای روضه ترین شعرغم انگیز حماسه
ای بغض ترین ابر به باران نرسیده

ای کوه شبیه دلت و چشم تو چون رود
هرروز زمانه به غمت غصه ای افزود
غم درپی غم در پی غم در پی غم بود
ای آنکه کسی شکوه ای از تو نشنیده

من تاب ندارم که بگویم چه کشیدی
تا بشنوم آن روضه و آن داغ که دیدی
تو در دل گودال چه دیدی چه شنیدی ؟
که آمده ای با دل خون قد خمیده

نه دست خودم نیست که شعرم شده مقتل
شد شعر به یک روضه ی مکشوف مبدل
نه دست خودم نیست خدایا چه بگویم؟
این بیت رسیده ست به رگ های بریده

این کرب و بلا نیست مدینه ست در آتش
شد باز درون دل تو شعله ور آتش
در خیمه کسی هست ولی خیمه در آتش
ای آنکه شبیه تو کسی داغ ندیده

این قافله ی توست سوی کوفه روان است
برنیزه برای تو کسی دل نگران است
شکر است که تا شام فقط ورد زبان است
رفتید دعا گفته و دشنام شنیده*

سخت است که بنویسم دستان تو بسته ست
مانند دلت قد تو چندی ست شکسته ست
قد تو شکسته ست نماز تو نشسته ست
من ماندم و این شعر و گریبان دردیده




*سعدی

سیدمحمدرضا شرافت

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.82 با 11 رای


نظرات

محمد عابدینی
۲۰ آذر ۱۳۹۲ ۰۳:۵۱ ق.ظ
برنیزه برای تو کسی دل نگران است

سیده فاطمه شیخ الاسلام
۲۵ آبان ۱۳۹۲ ۱۱:۲۳ ق.ظ
سلام
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه ی مجنون به لیلی نرسیده

خیلی زیبا بود. مخصوصا که این غزل سعدی، غزل محبوب منه.

سپاس.

سیده تکتم حسینی
۰۷ آذر ۱۳۹۱ ۰۵:۲۱ ب.ظ
ای روضه ترین شعرغم انگیز حماسه
ای بغض ترین ابر به باران نرسیده

ممنون ...