من از نجابت گل های لاله ، ساده ترم
شبیه پاکی لبخند مادرم، پدرم
پدر که آمده از کربلا و سوغاتیش
حریر چادری ساده ایست روی سرم_
هبوط کرد شبی که فرشته باران بود
و من که خیس عروجم که غرق بال و پرم
چقدر خاطره تعریف می کند مادر
چه نرم دست مرا می گرفت توی حرم
پدر که شانه به شانه...قدم...قدم.. آرام
و السلام علیکم ...و چشم های ترم
که میخکوب به درگاه چوبی خورشید
بدون بوسه از این بیت ها نمی گذرم
ولی چه ساده گذشتم چه ساده تن دادم
به ابرهای سیاه و حسود دور و برم
چقدر دور شدم از نجابت مادر
چقدر دور شدم از اصالت پدرم
کسی نمانده که دستی بگیرد از دستم
پلی نمانده که نشکسته است پشت سرم
ولی نخواه دلم را از این حرم بانو
به هر محل بکشم مثل آبرو ببرم